Homepage Improve your Information Favorite Songs Farsi Poems Contact Jawed Joya Favorite Links Photo Album
   http://jawedahmadzai.tk

مادررا ستایش کنیم      

مادر را ستایش کنیم مادر را که زندگی من و تو و مربوط به اوست مادر را که در عرصه مشکلات و سختی ها در کوره راههای دشوار زندگی استوار ایستاده و در رساند قافله و یا کاروان کوچک خانواده به سر منزل مقصود نقش حیاتی و سازنده را ایفا میکند ـ

مادر را ستایش کنیم که پناه بی پناهی های ماست مادر را که نخستین روز های که هنوز پا بر دنیا نگذاشته بودیم همچو خونخوار خونش را میکده ایم یا اینکه شبها موجب بیخوابیهایش شده و در آوان جوانی دلهره های را به روا داشته ایم و او با آنکه در جمع همه باشد خود را بدون فرزندش تنها احساس میکند فرزند برایش همچو گلیست که در پرورش و تربیت آن شب و روز همچو باغبانی از دل و جان میکوشد و هیچگاهی آرزوی دوری از گل پرورش داده خود اش را ندارد ـ

آری مادری را بیاد آوریم که شجاعانه راه های پرخم و پیچ زندگی را طی نموده و زمانی فرا رسید که فرزند و توته قلبش از او دور شده راه هجرت را در پیش گرفت ـ

مادر همیشه چشم و گوش به ایستگاه موتر ها و سنگفرش خیابانها بود که مبادا روزی فرزندش باز گردد ـ آری تنها او بود که چشم انتظار فرزند و یا لااقل آشنای که از فرزندش بگوید زمانی که صدای موتری را میشنید دست بر کمر گذاشته و پشت خمیده از درد روزگارش را راست نموده بر می خاست لرزان لرزان گام برمیداشت و میگفت امروز می اید به فکر فرو میرفت اما نه باز هم کسی بدیدارش نیامده بود ـ آخر چرا او که زحمت نکشیده بود که پس از چند سال بچه داری تکیه گاهش خانه محقری و امیدش به عرش موتر ها باشد و همدمش کبوتران گرسنه که بدور پایش می پریدند ـ

او برای انتظار سختی نکشیده بود اشک انتظار در خانه کم فروغ چشمان زن اشیانه کرده بود و بر گونه های گرم مادر روان بود گویی از ین سکوت و بی خبری به جان رسیده و مرگ را بر انتظار ترجیع میداد ـ

روح مادر از جسمش قوی تر و صبور تر بود کمرش از غم دوری فرزند خمیده شده قلبش شکسته بود چشمانش خیلی زود تسلیم غصه شده بودند اما روحش را هیچ کس نمی توانست از شوق دژ دار دوباره فرزند جدا کند ـ

مادر در اندیشه دیدار دو باره فرزند به رویا ها رفت و با خود میگفت اگر او راپس از چند سال بینم حتماً عوض شده اما مادر او را خواهد شناخت؟

حتماً چند تار موی سپید نیز پیدا کرده وای که مادر آها را با چه رنجی قبول خواهد کرد آه خدایا آخر هر هجرتی باز گشتی کرده نیز دارد وای که اگر او همچو پرنده گاه مهاجر از سفر برگردد برگشت او همچو تند بادی غمهای هر روزه مادر را از هم می پاشد وای که مادر چقدر به انتظار این سن  تواست ـ

چند روزی بر تقویم روز های تنهائی مادر اضافه شد و باز با خود میگفت امروز چند سال و چند روز از رفتنش میشود نه در خانه را قفل نمی کنم مبادا خواب باشم و او کلید در را ندارد او تنها کلید صندوقچه دل دارد چون خودش آنرا قفل زده و رفته ـ

روز دیگر گویی با همه روز ها فرق داشت آری آن روز مادر را کسی به انتظار نشسته بود و مادر را با تمام وجود فریاد میزد و کبوتران بدون هراسان بودند گویی کبوتران او را فریاد میزدند مادر مسافرت آمده کجای ؟

وای خدایا که آنروز مسافری به دنبال او میگشت اما چه دیر بود که تنهائی کبوتران خبر از مسافرت مادر میداند سفر به دیاری که باز گشت برآن نیست مادر سر بالین غم و دست بر عکس فرزند به خواب همیشگی رفته بود ـ

صدای در خانه پیچید در خانه را قفل کنید چون دیگر مادر چشم در انتظار نیست

دیگر قلب مادر نبود که میشکست بلکه قلب فرزند بود که با حسرت و آه به های های مادر گفتن پیوند می خورد

بیاید کلید ها را قبل از قفل شدن بر در بچرخانیم یک شاخه گل با یک لبخند ما یک قلب پر از شور و شادی مادر است ـ

خو ش زمانی بود طفلی ودامان مادر

تا به پای خویش گشتیم سرگـردان شدیم      

nice_jpg.jpg



مــــادر

مادر!

 اسم تو اولین کـلمه ایست که کبریا به آدم آموخت

فانوس عشق و محبت تو در چه کعبه که نسوخت

مادر!

اسم مقدس تـــودیوان هفت جلد پاکی وحقانیت است

نابینا میبیند و گنگ میگویدکه وجودت عنایت است

             پس بجاست که بگویم

مادر!

اسم مقدس تومشق شده با خط زرین

روی دیوان جهــــان و عرش مکین

مادر!

مشک بدنت اولین نسیم ایست، کــــه میدمد برمشام طفل

اسم مقدس تو اولین کلام ایست ، که میدود بر زبان طفل

مادر!

تو اولین معلم وزارعِِ احساس وعشقِی دروادی تنم

عاطفه و عارفه تو به من آمــــوخت اینکه من منم

مادر!

اگــــــر راجع به اسمت کتابی بنویسم

هنوز هـــــــم ، نکته زدیوان  ننوشتم

 اما یک کلمه دیگر باید بگویم

مادر!

اشتباه کــــرده اند  در تعین اســــم و جـــای تو

اسم توخدای ثانی وعالم قُدس مسکن وماوای تو

 

     

   
 
 : سخنی با پسر جوان            

از بدو خلقت تا كنون خداوند مسؤوليتی را بر دوش مردان نهاده است كه اين مسؤوليت با اين شدت هرگز متوجه جنس زن نبوده است. خداوند پيامبران خود را از ميان مردان برگزيده است و مبنای حركت توحيد ی بر محور مردان قرار داشته است. با اين حال در طول تاريخ با دو نوع روند متضاد در رفتار مردان مواجه بوده ايم :رفتاری كه نمادی از ايمان وايثار ودعوت به سوی خدا بوده است؛ ان جا كه مردانی به پيامبری برانگيخته شدندورفتارآنها الگوی نسلهای آينده قرار گرفت ؛ ورفتاری كه آميخته با زور، شرك وجنايت است كه بسياری از پادشاهان به سمت آن گرايش داشته اند ، يعنی بهترين وبدترين انسانها در ميان مردها ظهور كرده اند

  اين روندی بی بازگشت در تا ريخ است كه نبردی ميان خير وشرونيكی وبدی بر پا باشد واين نبرد ابعاد مختلف فكری، اجتماعی، فرهنگی ورفتاری را در بر می گيرد، اما در اين نبرد مردان همواره نقش اول را ايفا كرده اند.

  امروزه نسل پسران مسلمان بيش از همه نياز مند شناخت توانمندی ها وارزش های وجودی خود است. نسل تنبل، مصرف كننده ومتكی به ديگران، نسلی است كه جامعه را به سوی تباهی سوق می دهد و مشكلات فردا را از مشكلات امروز بيشتر می كند، تا آن جا معنای «مرد» را به سختی می توان در ميان واقعيت های جامعه پيدا كرد.

   اگر نسل پسران جوان به لذ ت های پيرامون خود دلخوش كند واشتبا ها ت بزرگان وگذشتگان وپدران خود را بهانه اي برای روی آوری به فساد و فرار از مسؤوليت قرار دهد، نظم اجتماعی آينده در معرض خطرات جدی قرار خواهد گرفت .

   اعتياد،مواد مخدر،مشروبات الكلی، فحشاد ويا بيهودگی وقت را تلف كردن تا كنون نتوانسته هيچ نسلی را نجات دهد، بلكه عاقبت اين نسل گرفتاری در عذاب خداوند بوده است، هر چند كه در لحظه ی اكنون افراد به لذت های پيرامون دلخوش با شند ودنيا را در چند ساعت لذت كاذب احساس كنند.

   بيداري وآگاهی نعمتی از نعمت هاي خداوند است و هيچ چيز دردناك تر از آن نيست كه نسلی كه بايد نماد اراده وتحكم براي حفظ بنيان خانواده باشد در ضعف اراده وبينش به سر ببرد. هيچ چيز تلخ تر از آن نيست كه نسل جوان ما به جای اين كه دردی را از دردهاي جامعه حل كند، خود يك درد ومشكل برای جامعه باشد.

   آري، امانتي كه بر دوش جوانان پسر نهاده شده بر دوش ديگر نسل ها قرار ندارد. در طول تاريخ بزرگ ترين تحولات رهايي بخش به دست اين نسل ودر اين مقطع سني شكل گرفته است. چنانكه در صدر اسلام همين نسل، اولين مخا طب پيامبر خدا(ص)بودند واو را در بر پايی نظام اسلامی ياری نمودند.

اگر بيداری در ميان اين نسل نهادينه شود و نسل پسران جوان ارزش های وجودی و مسؤوليت های خود را بشناسد واز طرفي با يادآوری به سلاح ايمان و عمل خود را به نيروی درونی و سلاح زور مجهز كند، بی شك اين نسل محور تحولات جامعه خواهد شد.

   در اين شرايط ما با نسلی مواجه هستيم كه حاضر است برای ارزش های خود هر گونه هزينه ای بپردازد وبهترين مسير ها را در زندگی انتخاب كند.

  پويايی در اراده وپشتكار نهفته است، لذا نسل پسران جوان با شناخت توانمندی ها وآسيب های پيرامون می تواند از كنار گودی ها ی فلا كت وذلت به سلامت بگذرد، پله هاي ترقي را طي كند واين نياز جامعه ي اسلامی است. جامعه اي كه نسل جوان آن متكی به خويشتن هستند وبا بيداری وآگاهی به جهان پيرامون می نگردندوبيش از اين كه نسبت به كوچك ترين شرايط تاثير پذير باشند، به تاثير گذاری خود ايمان دارند.